لهجه تهرانی

قصه ای از امروز شهر

لهجه تهرانی

قصه ای از امروز شهر

اغاز

سلام.

(کلمه ای تکراری)

حمید. نامی که شاید برای برخی زیبا باشد و برای برخی تکراری برای کسانی یاد اور خاطرات شیرین و برای برخی هم تلخ

لحجه تهرانی.

این اسم روزی زاده شد که پای ورقهایم نشسته بودمو برای بار اخر نوشته ها را مرور میکردم تا غلطی نداشته باشد و ان را به ناشر بدهم.هنوز نامی برای کتاب اولم انتخاب نکرده بودم.در همان روزها در شهر قدم میزدم و منتظر اتفاقهای خاصی بودم که فکرم را درگیر خودش کند و نمایی پنهان از زمین دیوار اب و اسمان تهران ببینم و صداهایی جدید را بشنوم همین باعث شد که کلمه لحجه یعنی نوع و جنس ما تهرانی ها را در برابر نام شهرمان بگزارمو لحجه تهرانی را برای این کتاب که دارای ده داستان کوتاه است که برای یک شخصییت خاص در تهران اتفاق میافتد بگزارم و هجده مرداد  سال نود ان را تحویل انتشلرات بدهم و امروز چهار شنبه بیست و پنج مرداد بعد از یک سال تلاش و پیگیری های مدام از وزارت ارشاد بالاخره مجوزش را گرفتم و تا چند روز دیگر راهییه بازار میشود

وبلاگ.دنیای مجازی.مخاطب

از ان رو که این روزها اینترنت ابزاری برای فرار از تنهایی.اشنایی افراد با هم.عضوییت در شبکه های اجتماعی.تفریح و سرگرمی.تبیلغات کالا و غیره که به ما ایرانی ها زیاد مربوط نمیشود است وبلاگی با همان نام ساختم تا مطالب خودم را با کییفییت استانداردی به مخاطبانم عرضه کنم کنار ان دلنوشته اشعار

و مطالبی درباره مبانی سینما و اصول فیلنامه نویسی در اختیار افراد قرار دهم گرچه شاید تا مدت زیادی دیده نشوم و خبری از تصووراتی که من دارم نباشد (زیرا من دختر نیستم) و این موضوع به شدت برخی از مخاطبان مرا که دچار اختلالات روانی خاصی هستند از من دور میکند

خنده.

خنده هرگز فراموشم نمیشود هرجند خودم کم میخندم اما قلمم دستی در بازی با احساسات دارد

همین برای اشنایی من با تو.      جواب از تو