قبل از هر چیز از همتون به خاطر استقبال و دل گرمی و محبتی که نسبت به من و ادبیات خیابونیه تهران دارید ممنونم
و همچنین از نظارای ندادتون
خب من اینطورییم ...
دوست دارم عیبمو بدونم
نقدم کنن
در مورد کاری که براش زحمت کشیدم نظر بدن
و نظر دادن نهایتا 1 دقیق از بیست و چهار ساعته زندگیتونو میگیره
یعنی واقعا تو این یک دقیقه انقدر سخت میگذره ؟
( این داستان بر پایه تخیل و یکی شدن دنیای ماورا و دنیای زمین نوشته شده
و حکایت فرشته ای به نام افرو که در قصر ارزوها مشغول خدمت است و درگیر پسری میشود که سه شبانه روز به ماه خیره شده و ارزویی نمیکند افرو که برای اولین بار حس عشق زمینی را در وجودش حس میکند و چشم و گوشش کر شده و پسر را خدای خود میخواند از قصر اخراج شده و به زمین فرستاده میشود تا تقدیر زنگییش را رقم بزند....)
این داستان به سبک ادبیات کوچه و خیابانی و با نظم خاصی نوشته شده
که دلگرمی و حس همزاد پنداری خاصی با جوان های امروز از جمله خودم را ایجاد میکند
خب توضیح کافیه بقییه ماجرا رو تو این پست نوشتم و هر شب یک پست از داستانو برای علاقه مندا روی وبلاگ میزارم
امیدوارم تنبلی رو کنار بزاریم و حد اقل پشت میز کامپیوتر زمانی رو برای مطالعه و لذت بردن از حس ارامش بخش خواندنه داستانی زیبا قرار بدیم
.
.
.
فرشته اعظم که میگرن مصلحتیش اوت کرده بود پنج شش تا رنگ عوض کرد اومد جلو و گفت :
یه عمریه به جای نون نور میخوری نکنه هوس کردی سمنو با بادوم بخوری ؟
تو یه فرشته ای حالا واسه من ادم شدی ؟ طلبه یه ادم شدی ؟
ادم چه خبر داره از نور خدا؟ ندیدی ؟ مگه ندیدی اگه یه شب نون گیرش نیاد عمه مارو خام خام میخوره ؟
اگه میخوای بری زمین راهی نیست یه پلک بهم بزنی رسیدی خبری از گل و نور و رنگ و خدا نیست
افرو که میدونست تو اون قصر همه حرفارو از دله فرشته ها میخونن و احتیاجی نیست حرفاشو با زبونش بزنه فهمید این از اون تو بمیریا نیست یه نگاه مغرورانه از جنس دکور به خودش انداخت و دید بالای بزرگش قده پره یه کفتر شده گوشاش کر شده پلکهاش که تا این لحظه از بغل بازو بسته میشد چرخیده و عمودی شده
فرشته مسن دستاشو بلند کرد و نگاشو دوخت به یه آسمون روشن تر و بزرگتر از اسمون خودشون و بره افرو دعا ثنا میخوند
افرو لحظه به لحظه کوچیکتر میشد فرشته جلو اومد و دستی به سر افرو کشید و گفت :
تیر برقای زمین قصه ها دارن همین...
اون روزا که گریه میکردن ادما رو یادت بیار بعد یه سیگار روشن کن و همونجا بشین.. از اون پائین مارو ببین به این میگن امید......یادتت نره امید ..
ادامه داستان در ادامه مطلب
افرو زره زره تجزیه شد انگار که اصلا نبود و دنیا تموم شده بود از دنیای رنگ و وارنگ فرشته ها سر از زمین صاف در اورد
میترسید چشماشو باز کنه و چهره ترسناک شیطونو وقتی قهقه پیروزی میزنه ببینه
حس کرد یه چیزی داره از گونه هاش سر میخوره و می افته پائین
قلقلکه اولین قطره اشکشو دید رو زمین
انگار دو تا دست محکم گلو گرفته بود و فشار میداد
یه دفعه چیزی که ما ادما بهش میگیم بغض ترکید
قطره ها زیاد شدن . دستشو گرفت زیرش نریزه زمین
تو دلش گفت : باز کنم یا نکنم ؟چی میبینم رو به روم ؟
خوابه بعد از خوردن یه غذای سنگین ؟
یا زندان فرشته های رنگین ؟
بلند بلند صدا میزد : ادری ؟ انی ؟
با لرزش سنگینی تو صداش داد زد آنی جونه انگشترات جواب بده
ادری جونه اسب سفید شاخ دارت جواب بده
یه صدای نازک یکم عجیب گفت :
پاشو پاشو حالت بده اینجا نشین اینجا بیمارستانه کلی مریض داریم ارامشو از ما نگیر کی گفته بود بیای اینجا اصن ؟ وقتی بات حرف میزنم نگاه کن لنزای طبی من
افرو که صدای کسیرو که یه روزی فرشته ارزوهاش بوده خوب میشناخت چشماشو باز کرد و گفت :
ااااااا اینجارو ببین ابروهاشو . گونه هاشو چه دماغی شده این
پرستار دستشو زد به چسب دماغشو گفت اینجارو ببین تازه یکم ورم داره چسبشو که بردارم بیا و ببین
افرو خندید و گفت :
پولش چی شد ؟ دکتر یمین ؟ یا یه شب پیشم بخواب و ببین ؟
پرستاره گفت : بخواب و ب.... راستی تو از کجا خبر داری ؟
بره چی پاتو تو دنیای من میزاری اصلا کیو میخوای ؟ کی تو رو راه داده اینجا ؟
افرو گفت : اام امید امید
پرستار خندید و گفت : اینجا بخش زنانه امید کیه ؟ کدوم امید ؟
افرو که شصتش خبر دار شد اشتباه شده دوید و دوید
رسید به یه سالن بزرگ که جلوش یه در شیشه ای بود یه دفعه حس کرد یکی کنارشه که داره اداشو در میاره
برگشت و زد زیر خنده و گفت : اااااا اینو ببین
تازه داره جالب میشه نه ؟
نظر یادتون نره زشته هی من اینو بگم
ادامه داستان در قسمت 3
Salam,mrc ghashange
vasash ax bezarin ghashangtar mishe
maryam jaan mamnun
ax ham dar daste tarahiye
lotfan be dustano ashnahatunam etela resani konin
merciiiii , kheyli ghashang bood , zoodtar ghesmate 3 ro benevis , dost daram bebinam chi mishe majara ,
hamid ghove takhayolet vaghean alieeee
to mahshari pesar