لهجه تهرانی

قصه ای از امروز شهر

لهجه تهرانی

قصه ای از امروز شهر

بهمن بای بای



بهمن هزار و ششصد




خوب یادمه عید نود و یک جند ماهه پیش تهران خلوته خلوت بود

پشت موتور هدفون تو گوشم بود و اون روزا به خاطر حالو هوای عید اهنگای خوب و بد زیادی اومده بود

من بودمو دوستم بهمن

از نظام اباد تا جردن از جردن تا تجریش از تجریش تا شوش

کله تهرانو میگشتم و خیالم راحت بود هیچ جا خبری از کفی نیست و موتور نمیگرن

بهمن شیشصد تومنیم تموم شده بود جلوی اولین دکه وایسادم یه دو هزار تومنی به فروشنده دادم گفتم یه بسته بهمن ابی بده یه شارژ هزاری ایرانسل بقییشم یه نخ کنت پاور بده لبهای فروشنده شروع به حرکت کرد کم کم داشت تنم به لرزه می افتاد بدنم سرد شده بود انگار داشتم صحنه اهسته از یه فیلمو میدیدم .من این صحنه رو قبلا یه جایی دیده بودم به دفعه یادم اومد که چند شب پیش خواب دیدم من سیگار ندارم و چنتا ادمه خوش تیپ و پولدار کنارم وایسادن سیگار بهمن روشن میکنن و دودشو میدن تو صورته من

یه دفعه به خودم اومدم دیدم فروشنده داره صدام میکنه به حرفاش که دقت کردم دیدم داره میگه دویست تومن کمه سریع یه دویست تومنی به فروشنده دادمو راه افتادم

تو راه سعی میکردم هواسمو جمع رانندگیم کنم اما نمیشد

برای اولین بار بود که بهمن با من اینکارو کرد دلم ریخت پیش خودم گفتم نکنه بازم ازین کارا بکنه و منو تنها بزاره بعد از مگنا من دیگه طاقت رفتن بهمنو ندارم تازه ریه هام به درد اول صبح عادت کرده

دو روز بعد با هیجان و ترس خاصی دوباره رفتم تا از همون دکه سیگار بخرم وای

بهمن ابی امروز شد نهصد تومن

پیش خودم گفتم امکان نداره نه من کسییم که همه خوابام تعبیر بشه نه امکان داره که بهمن ابی یه سیگار که تولید داخله روزی صد تومن گرون بشه

رفتم سرراغه یه دکه دیگه اما دیدم اونجا هم بهمن رو نهصد تومن میفروشه دلم شکست اشک تو چشام جمع شد

یاد شعر شاهین افتادم که میگه هجده تیر بی سرانجامی توی سیگار بهمنت باشد فکر کنم هجده تیر همه دانشجو ها داشتن اخرین بهمنشونو میکشیدن

منم همین حس رو داشتم چون اخرین بهمنمو کشیده بودم

معنیه این شعرو تو اون  لحظه درک کردم

یه نگاه به سیگارای توی ویترین انداختم بهمن قرمز ؟نه بهمن دو.....دو.....ل  ؟نه پین ؟ نه

بیستون ؟ اره

یه بسته بیستون بده

رابطه منو بهمن دیگه هیچ فایده ای نداشت بهمن دنباله پول بود که من نداشتم

تنها راهه فرار از تنهایی و فراموش کردن شکست عشقی شروع یه عشقه جدیده

یه نخ بیستون از پاکت در اوردم مثله بهمن بوی لواشک نمیداد اما بوی بدی هم نمیداد انگار خنثی بود روشن کردم و رفتم

امروز دوشنبه بیست و هفت شهریور

بهمن ابی هزار و ششصد تومن

من زرنگ بودم که به موقع رابطمو با بهمن تموم کردم

ولی از خودم از خوابام میترسم

خدا کنه دیگه هیچوقت خواب بیستون جونمو نبینم


بهمن هزار و ششصد 

نظرات 4 + ارسال نظر
behnaz سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ

حمید رضا لینک شدی.

hamid سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

mer30 behnaz
mamnun misham be dustatam begi linkam konan
nevshtehamo bekhun
man taze weblog zadam

َAVATAR سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ

فوق العاده بود
کلی حال کردم

TaNdiiiSs پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ب.ظ

Ghashange aZizam...man dastanato doOs daram, chika konam hala?!!!
Montazere ketabetamaaa

in ye matlabe ruzane bud
bahmania midunan chi migam
ketabam ke dg azun dur malume negah kon negah kon dare miyad
:D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد